بر اساس یك داستان واقعی....
.
.
.
.
.
مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه :آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
یهو راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب م
یشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم راننده میگه : برو بابا اُسکول گیر آوردی؟
یهو خانومه از عقب به راننده میگه :ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه.
بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن .....!!!!!!