hihi زندگی پر از داستان
این دنیا فقط با داستان زنده است.
فقر روزی یک مرد ثروتمند،پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند آنها یک روز و یکش در خانه محقر یک روستایی به سر بردند در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید:(نظرت در مورد مسافرت مان چه بود؟) پسر پاسخ داد:( عالی بود پدر!!) پدر پرسید :(آیا به زندگی آنها توجه کردی؟) پسر پاسخ داد:(فکر می کنم!) پدر پرسید:( چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟) پسر کمی اندیشید و به آرامی گفت:(فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم ولی آنها چهار سگ دارند، ما در حیاطمان فانوس های تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند، حیاط ما به دیوار هایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست) در پایان حرفهای پسر،زبان مرد بند آمده بود.پسر اضافه کرد:(متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعاً چقدر فقیر هستیم نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: 18:11 :: نويسنده : mnv
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|