نرگس
hihi زندگی پر از داستان
این دنیا فقط با داستان زنده است.

نرگس هر روز بر روی آبگیری خم می شد تا زیبایی خود را در آن تماشا کند.روزی به قدری شیفته زیبایی خود شده بود که در آب افتاد و غرق شد.
وقتی نرگس مرد،پریان جنگل به سراغ آبگیر رفتند و دریافتند که آب شیرین وگوارای آن از اشک شور شده.
پریان از آبگیر پرسیدند:چرا گریه می کنی؟
پاسخ داد:برای نرگس.
گفتند:آه،هیچ جای تعجب نیستکه تو در عزای نرگس گریه کنی،زیرا هرچند ما در جنگل سایه به سایه اش راه می رفتیم،تنها تو بودی که می توانستی از نزدیک به زیبایی او چشم بدوزی.
آبگیر پرسید:مگر نرگس زیبا بود؟
پریان با تعجب پرسیدند:
چه کسی بهتر از تو این را می داند؟وانگهی،نرگس هرروز زیبایی خود را در آب های تو تماشا می کرد.
آبگیر لحظه ای غرق در سکوت شد.عاقبت گفت:هرگز به زیبایی نرگس پی نبرده بودم.به این خاطر برای نرگس گریه میکنم که هرگاه بر روی من خم  می شد ، من زیبایی خود را در اعماق چشمانش تماشا می کردم

(برگرفته از بخش آغازین کتاب کیمیا گر اثر پائولو کوئیلو)

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:52 :: نويسنده : mnv

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید راز این هستی چیست؟ ما چرا آمده ایم؟ کار ما نیست گذر از هستی گذر از آدم ها کار ما شاید پر کردن تنهایی یک دل تنها باشد
نويسندگان