باران خوبی باریده بود و مردمدهکدهی شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصلخیزی مزارع، عصر یک روز آفتابیدر دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی ازشاگردان مدرسه شیوانا هم در کنار او به مردم پراکنده در دشت خیره شدهبودند.
در گوشهای دو زوج جوان کنار درختی نشسته بودند و آهسته بایکدیگر صحبت میکردند؛ آنقدر آهسته که فقط خودشان دو تا صدای هم رامیشنیدند. در گوشهای دیگر دو زوج پیر روبهروی هم نشسته بودند و در سکوتبه هم خیره شده و مشغول نوشیدن چای بودند. در دوردست نیز زن و شوهریمیانسال با صدای بلند با یکدیگر گفتوگو میکردند و حتی بعضی اوقات صدایشانآنقدر بلند و لحن صحبتشان به حدی ناپسند بود که موجب آزار اطرافیان میشد.
یکی از شاگردان از شیوانا پرسید: “آن دو نفر چرا با وجودی که فاصله بینشان کم است سر هم داد میزنند؟”
شیوانا پاسخ داد: “وقتی دل آدمها از یکدیگر دور میشود آنها برای اینکهحرف خود را به دیگری ثابت کنند مجبورند عصبانی شوند و سر هم داد بزنند. هرچه دلها از هم دورتر باشد و روابط بین انسانها سردتر باشد میزان داد وفریاد آنها روی سر هم بیشتر و بلندتر است. وقتی دلها نزدیک هم باشد فقط بایک پچپچ آهسته هم میتوان هزاران جمله ناگفته را بیان کرد. درست مانند آنزوج جوان که کنار درخت با هم نجوا میکنند. اما وقتی دلها با یکدیگر یکیمیشود و هر دو نفر سمت نگاهشان یکی میشود، همین که به هم نگاه کنند یکدنیا جمله و عبارت محبتآمیز رد و بدل میشود و هیچکس هم خبردار نمیشود. درست مثل آن دو زوج پیر که در سکوت از کنار هم بودن لذت میبرند. هر وقتدیدید دو نفر سر هم داد میزنند بدانید که دلهایشان از هم دور شده است وبین خودشان فاصله زیادی میبینند که مجبور شدهاند به داد و فریاد متوسلشوند.”
نظرات شما عزیزان:
بانوی ایرانی
ساعت10:35---1 تير 1393
sadaf
ساعت11:06---20 خرداد 1393
حال ما خوش تر چو ازین می شود
روزگار لیلی مجنونی آذین می شود!