hihi زندگی پر از داستان
این دنیا فقط با داستان زنده است.

چارشنبه ساعت سه
یک اتاق چار در سه
روی یک نیمکت جوانی
منتظر، تنها نشسته!
رو به یک در این نگاه اش
رو به ساعت آن نگاه اش
گاهگاهی هم به عکسِ بچه تخسی که برده
دومین انگشت خود را
تا به نزدیک دماغ اش
معنی انگشت دوم روی بینی گاه! یعنی که خفه یا هیس
اینجا هست زایشگاه!
***
می شود در باز و وارد م یشود با رقص باله
یک پرستار جوانی در حدود شصت ساله!
در حدود یکصد و پنجاه کیلو
تازه دانستم چرای گریه نوزاد در بدو تولد!
چند گام آید جلوتر
پرسد از من: «حضرت بابا شمایی؟! »
گویم آری، زایمان بوده موفق؟
گوید آری
پرسم اش از بچه، دختر هست یا اینکه پسر؟
گوید پسر
پرسم پسر ؟
گوید که دختر!
پرس ماش آخر چه باشد ؟
گوید او هم هست دختر هم پسر! از هر یکی دوتاست
آخر!
می شود آوار روی سرم دنیا سراسر!
مات می مانم که آخر
با کدامین دست، چپ یا راست باید من بکوبم بر ملا جام ؟
تا که تسکین یابد این درد عمیق و لاعلا جام!
می رود یک آن رژه در پیش چشم ام
شیرخشک و پوشک و پستانک و کیف و مداد و کفش و
دفتر
خرج دانشگاه و سرویس عروس و شام دامادی و صدها
خرج دیگر
تازه اینها با توان چار، اصلا می شود روزی میسر؟
می دهد ای نبار اینسان
مژده ام آن پیک خوشخوان!
***
«غم مخور زیرا شنیدم من همین امروز دولت
مژده داده یکصدوپنجاه میلیون فرد راحت
جای دارد کشور ما!
پس بگو ب یکار ننشینند ملت! »
م یکنم او را نگاهی
می کشم از سینه آهی
گویم اش آن کس که گفته این چنین الفاظ ماهی!
گو بیاید بهر جبران
تا کند پرداخت الان
خرج زایشگاه تان را
یا بگیرد شیرخشکی،
پوشکی، پستانکی را
از برای این عزیزان
ورنه من هم چون عیالم
یک شب سرد زمستان
زیر بار خرج اینان
چار قل سهل است، ناگه
صدقلو زایم

سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, :: 11:35 :: نويسنده : mnv

برنزه كردن چگونه مد شد؟

در گذشته رنگ پوست افراد، طبقه ی اجتماعی آنها را تعیین می ‌كرد. سفید پوست‌ها متعلق به طبقه ی بالای اجتماع و سیاه‌ پوست‌ها و رنگین‌ پوست‌ها جزء طبقه ی پایین و كارگر بودند. در یونان باستان و روم، زن‌ها برای اینكه سفیدتر و رنگ پریده‌تر به نظر برسند، صورتشان را با سرب رنگ می ‌كردند، تا جایی كه حتی به این خاطر مسموم می ‌شدند!

در اواسط قرن دهم میلادی هم از آرسنیك برای سفید كردن صورت استفاده می ‌شد كه آن هم نتایج مرگباری به دنبال داشت! در بریتانیا ملكه الیزابت و بانوان اشرافی از خانه خارج نمی‌ شدند تا چهره رنگ پریده ی خود را حفظ كنند! ولی این وضعیت مدتی بعد عوض شد.

سال 1930 مدهای جدید به تدریج جای خود را بین خانم‌ها باز كرد. خانم كوكوكانل (از طراحان مد) در حین سفر از پاریس به كن برای شركت در یك فستیوال مد، به ‌طور تصادفی زیر آفتاب برنزه شد و به زودی همه جای دنیا، طرفداران مد دنبال این بودند كه برنزه شوند.

سال 1970 گروه‌های مختلف از هر رده ی سنی، خودشان را زیر آفتاب كباب می ‌كردند، بدون اینكه بدانند برنزه شدن می ‌تواند زمینه ‌ساز ابتلا به سرطان در 10 تا 20 سال بعدی عمرشان باشد.

سال 2005 میزان سرطان پوست شدیدا در حال افزایش است، ولی طرفداران خورشید همچنان به برنزه كردن خود مشغول‌اند! لایه ی اوزن در سرتاسر كره ی زمین نازك ‌تر شده است و حفره‌های موجود در آن، كه تهدیدی برای پوست به شمار می ‌روند، همچنان در حال افزایش هستند.

هر كسی مختار است که با دانستن عواقب هر كاری، آن را انجام دهد، اما افرادی كه علاقه ‌مند به برنزه كردن هستند، باید بدانند كه در سال‌های آینده، حتی اگر به سرطان پوست دچار نشوند، نسبت به هم‌سن و سال هایشان پوست پیرتر و شكسته ‌تری خواهند داشت.

برنزه نكنید

كسانی كه شیفته ی برنزه شدن هستند، مثل سیگاری‌ها، هرچه از مضرات اشعه ی ماورای بنفش بشنوند و بخوانند، باور نمی ‌كنند یا اگر هم باورشان شود، آن روز را دورتر از آن می ‌بینند كه بخواهند از ترسش پا روی دلشان بگذارند و قید تیره كردن پوستشان را بزنند.

اما پزشكان راجع به عوارض اشعه ی ماورای بنفش خورشید، با اطمینان‌تر از مضرات سیگار كشیدن حرف می ‌زنند. با دكتر هوشنگ احسانی-متخصص بیماری‌های پوست و مو- در این‌باره گفت‌وگو كرده‌ایم.

آقای دكتر! اشعه ی ماورای بنفش واقعا باعث سرطان پوست می ‌شود؟

یك قسمت از اشعه ی UV می ‌تواند سرطان پوست ایجاد كند. UVB كه بین 290 تا 320 نانومتر طول موج دارد، در صورت تماس مكرر با پوست این تأثیر را می‌ گذارد. UVA هم كه طول موجش بین 320 تا 400 نانومتر است، خاصیت انعطاف ‌پذیری پوست را از بین می‌ برد و باعث پیری پوست می ‌شود.

UVA، سریع ‌تر باعث تغییر رنگ پوست می ‌شود، به طوری كه در عرض یكی دو ساعت تماس با آن، رنگدانه‌های پوست زیاد می شود و قهوه‌ای شدن اولیه ی پوست، ناشی از همین اثر است.

اما تأثیر UVB دیرتر مشخص می‌ شود، اگر میزان اشعه زیاد باشد، UVB هم رنگدانه‌های پوست را با دو سه روز تأخیر تحریك می ‌كند. تأثیر این اشعه و دوامش هم بیشتر است و از همین مكانیزم است كه در سالن‌های سولاریوم برای تحریك رنگدانه‌های پوست استفاده می ‌شود.

آیا می ‌توان گفت چند بار استفاده از سولاریوم یا حمام آفتاب، می ‌تواند منجر به این عوارض شود؟

قدر مسلم با یكی دو بار برنزه كردن، عوارض شدیدی ایجاد نمی ‌شود. اما اگر این كار در درازمدت ادامه پیدا كند و دفعات تكرار تماس با UV زیاد شود، اثر تجمع رنگدانه‌ها باعث ایجاد سرطان پوست و قبل از سرطان، باعث از بین رفتن قوام پوست می‌ شود. در نتیجه پوست فرد، لطافت خودش را از دست می ‌دهد.

آیا می ‌شود به افرادی كه قصد برنزه كردن دارند توصیه كرد این كار را انجام ندهند؟

به دفعات محدود ضرر ندارد. اما كسی كه این كار را انجام می ‌دهد، قطعا این رنگ را برای پوستش می ‌‌پسندد و دوست دارد که باز هم تكرارش كند و همین تكرار است كه مشكل ایجاد می‌ كند. هر كسی مختار است با دانستن عواقب هر كاری، آن را انجام دهد، اما افرادی كه علاقه ‌مند به برنزه كردن هستند، باید بدانند كه در سال‌های آینده – حتی اگر به سرطان پوست دچار نشوند – نسبت به هم‌سن و سال هایشان پوست پیرتر و شكسته ‌تری خواهند داشت.

 سارا هاشمی‌نیك

برای برنزه شدن، راه بی ‌خطری هست؟

درباره خطرات سولاریوم حتما چیزهایی شنیده‌ اید. پس این را هم بشنوید که اداره ی بهداشت آمریکا به تازگی استفاده از این اتاق‌ های برنزه‌ کننده را ممنوع کرده است. حالا این سوال پیش می ‌آید که آیا برای برنزه شدن، راه بی‌ خطری هم وجود دارد؟ گفتگوی سلامت با دکتر حسین طباطبایی، متخصص پوست و مو و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، به این سوال پاسخ می ‌دهد.

آقای دکتر!‌ حتما شما هم شنیده ‌اید که بعضی ‌ها کنار استخر، قهوه و روغن زیتون به بدن‌ شان می‌ مالند تا برنزه شوند!

بله، متاسفانه این یک باور غلط درباره برنزه کردن پوست است که بعضی‌ ها پس از شنیدن خبر مضر بودن برنزه کردن پوست با آفتاب و دستگاه‌ های سولاریوم به آن روی آورده‌ اند و با استفاده از برخی از مواد غذایی یا روغن ‌های گیاهی اقدام به برنزه کردن پوست ‌شان می ‌کنند. ولی باید بدانید این مواد نه تنها موجب برنزه شدن پوست نمی ‌شوند بلکه مواد رنگی موجود در این گیاهان می ‌تواند از طریق واکنش‌ های شیمیایی که زیر نور آفتاب رخ می‌ دهد، موجب واکنش‌ های شدید پوستی (قرمزی، پوسته ‌پوسته شدن و خارش پوست و تاول‌ های پوستی) ‌شده و در صورتی که این ضایعات درمان نشوند، جای آن ها به صورت لکه‌ های تیره ‌ای روی پوست می‌ ماند.

رنگ ‌شان چطور؟ آیا این قبیل مواد می ‌توانند پوست را به رنگ برنزه دلخواه در‌آورند؟

نه! رنگی که این مواد غذایی و روغن‌ های گیاهی به پوست می ‌دهند آن رنگ برنزه مورد نظر افراد برای زیبایی پوست نیست. این مواد، رنگ متفاوتی به بدن می ‌دهند و در عین حال، رنگی که به وسیله این مواد در پوست ایجاد می ‌شود دوام کمی دارد و پس از چند روز از روی پوست محو می ‌شود. نباید انتظار داشته باشید تا مدت ‌ها پس از استفاده از این مواد پوستی برنزه و تیره داشته باشید.

پس برای برنزه کرده سالم پوست باید چه کار کرد؟

از نظر علمی باید به شما بگویم که به غیر از استفاده از کِرِم‌ های اتوبرنزه که به وسیله کارخانه‌ های سازنده مواد آرایشی و بهداشتی معتبر ساخته می ‌شوند و دوام قابل قبولی دارند، هیچ روش بی‌ خطر دیگری برای برنزه کردن پوست وجود ندارد.

مگر سولاریوم و آفتاب چه فرقی با این کِرِم‌ ها دارند؟

ببینید؛ در نور آفتاب و اشعه‌ ای که در اتاق‌ های سولاریوم به پوست تابانده می‌ شود تا پوست برنزه شود، اشعه‌ های فرابنفش A و B وجود دارد که برای پوست خطرناک است و ممکن است موجب سرطان ‌های پوستی در سنین میانسالی و پیری ‌شود ولی این کِرِم‌ ها فقط پوست را رنگ می‌ کنند و بی‌ خطر هستند.

و این کِرِم‌ها را از کجا باید تهیه کرد؟

بهترین و مطمئن‌ ترین مکان برای خرید کِرِم‌ های اتوبرنزه، داروخانه‌ ها هستند که مسوولیت پزشکی در برابر مردم دارند و در صورت تقلبی بودن و یا غیراستاندارد بودن کِرِم ‌های اتوبرنزه‌ ای که می ‌فروشند، باید جوابگوی مراجع ذی‌ صلاح باشند. اگر قصد دارید با این کِرِم ‌ها پوست ‌تان را برنزه کنید و نمی‌ دانید کدام نوع این کِرِم‌ ها مناسب‌ تر و با پوست‌ تان سازگارتر است، می ‌توانید با یک متخصص پوست مشورت کنید و از او کمک بگیرید و سپس ‌به داروخانه مراجعه کنید.

حالا از کجا بفهمیم کِرِم اتوبرنزه‌ای که خریده‌ ایم خوب است؟

کِرِم ‌های اتوبرنزه مرغوب، چرب نیستند و پایداری رنگ دارند و حداقل 3 تا 4 روز با وجود دوش گرفتن، باقی می‌ مانند. یک اتوبرنزه خوب هیچ گونه واکنش حساسیتی در پوست شما ایجاد نمی ‌کند. البته بعضی‌ ها کلا به این کِرِم‌ ها حساسیت دارند و باید استفاده از آن را کنار بگذارند. اگر پس از استفاده از این کِرِم‌ ها دچار خارش یا قرمزی پوست شدید، باید به یک متخصص پوست مراجعه کنید تا ببینید اشکال از غیراستاندارد بودن کِرِم اتوبرنزه است یا حساسیت پوست شما.

و روش استفاده از آن ها؟

کافی است مقداری از کِرِم را در کف دست ‌تان بریزید و روی پوست بدن‌ تان بمالید. با این روش، تمام پوست ‌تان رنگ برنزه به خودش می ‌گیرد.

هشدار پزشکان: دور برنزه کننده‌های تزریقی را خط بکشید!

اداره ی کنترل کیفیت محصولات بهداشتی و آرایشی در انگلستان، در واکنش به افزایش میزان تبلیغ و مصرف آمپول ‌های برنزه‌ کننده، در اطلاعیه‌ای به 18 سایت اینترنتی که این محصولات را تبلیغ می ‌کنند، هشدار داده است که تبلیغات خود را متوقف کنند. سخنگوی این مرکز می ‌گوید: " ما به دو دلیل استفاده از این محصول زیبایی را ممنوع کرده‌ ایم؛ از یک طرف، معلوم نیست که این محصولات واقعا موثر و ایمن باشند و از طرف دیگر، مشخص نیست که این داروها در بلند مدت چه عوارضی روی سلامت مصرف ‌کنندگان باقی بگذارند."

کارشناسان هشدار می ‌دهند از آن جایی که هر فرد باید آمپول را خودش در منزل به خودش تزریق کند و معمولا اصول علمی و بهداشتی تزریق را نمی ‌داند، ممکن است به خودش آسیب وارد کند.

بد نیست بدانید که سلول ‌های بدن انسان به صورت طبیعی هورمون ملاتونین را می ‌سازند. معمولا سیاه‌ پوستان و افرادی که پوست سبزه ‌تری دارند این هورمون به صورت خود به خودی به میزان بیشتری در بدن ‌شان تولید می ‌شود؛ در حالی که افرادی که پوست سفید تری دارند مقدار کمتری از این هورمون در بدن‌ شان تولید می ‌شود. هورمون ملاتونین از طرف دیگر برای بدن نقش یک ضد آفتاب را ایفا می‌ کند و با تحریک‌ تولید ملانین بیشتر به وسیله سلول‌ های پوست از سلو‌ل‌ های پوست در برابر اشعه ماورای بنفش خورشید محافظت می‌ کند.

ملانین یک ماده‌ رنگی است که مانند چتری روی سلول‌ های پوست را می‌ پوشاند و از آن ها در برابر اثرات زیان ‌بار اشعه خورشید محافظت می ‌کند. سخنگوی انجمن پوست بریتانیا می ‌گوید: " ممکن است مردم تصور کنند که این آمپول ‌های برنزه‌ کننده خیلی مطمئن ‌تر از اتاق‌ های برنزه‌ کننده و حمام آفتاب باشند؛ چون در آن دو روش، برای برنزه شدن نیاز به اشعه ‌فرابنفش نور خورشید است ولی در این جا فقط با مصرف و تزریق یک آمپول شما برنزه خواهید شد اما حقیقت این است که مصرف یک داروی هورمونی بدون مجوز خطرات بی ‌شماری برای سلامت پوست شما در پی خواهد داشت. این که این دارو هنوز به طور دقیق مورد مطالعه قرار نگرفته دلیل محکمی است که نباید به فکر مصرف آن افتاد.

 

سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:برنزه کردن,برنزه نکنید, :: 11:17 :: نويسنده : mnv

 

رضا ایرانمنش گفت: یک روز از جلو خوابگاه‌ سوار تاکسی‌ شدم‌ تا به‌ میدان‌ انقلاب ‌بروم‌، یک‌ پاترول‌ جلوتر از من‌ ترمز کرد و سپس‌ دنده‌ عقب‌ به‌ سمت‌ من‌ آمد؛ در کمال‌ تعجب‌ مشاهده‌ کردم‌ «شهید صیادشیرازی» است‌...

به گزارش مشرق به نقل از شفاف، رضا ایرانمنش هنرپیشه و جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس نقل می‌کند که؛ در طول‌ دوران‌ بازیگری‌ خاطرات‌ زیادی‌دارم‌، اما اولین‌ کارم‌، یعنی‌ همان‌ «سجاده‌ آتش‌»در ذهنم‌ باقی‌ مانده‌ است‌. که البته‌ مربوط به ‌تصویربرداری‌ مجموعه‌ است‌.

 

 

زمانی‌ که‌ این‌ فیلم‌ را کار می‌کردیم‌، من‌ هر روز صبح‌ زود از خوابگاه ‌دانشجویان‌ بیرون‌ می‌آمدم‌ و با تاکسی‌ به‌ طرف ‌میدان‌ انقلاب‌ می‌رفتم‌ و در آنجا به‌ اتفاق‌ سایر دست‌اندرکاران‌ و عوامل‌، با یک‌ ماشین‌ به‌ محل ‌لوکیشن‌ می‌رفتیم‌. در یکی‌ از روزها از جلو خوابگاه‌ سوار تاکسی‌ شدم‌ تا به‌ میدان‌ انقلاب ‌بروم‌، اما مشاهده‌ کردم‌ که‌ یک‌ پاترول‌ جلوتر از من‌ ترمز کرد و سپس‌ دنده‌ عقب‌ به‌ سمت‌ من‌ آمد؛ در کمال‌ تعجب‌ مشاهده‌ کردم‌ که‌ «شهید صیادشیرازی» است‌.

 

از آنجا که‌ لباس‌ بسیجی‌ پوشیده ‌بودم‌ و با همان‌ لباس‌ باید در تصویربرداری‌ حضورپیدا می‌کردم‌، شهید به‌ من‌ گفت‌: «بسیجی‌ سوارشو، من‌ شما را می‌رسانم‌». ابتدا باور نمی‌کردم‌ که‌ شهید صیاد است‌، اما پس‌ از این‌ که‌ سوار شدم‌، مطمئن‌ شدم‌ که‌ او خدا بیامرز شهید صیاد شیرازی‌ است‌‌. آن‌ روز گذشت‌ و پس‌ از آن‌ هم‌ چندین‌ بار پیش‌ آمد که‌ شهید مرا جلوی‌ خوابگاه‌ دید و تا مسیری‌ رساند. البته‌ ایشان‌ متوجه‌ شده‌ بودند که‌ من‌ بسیجی‌ نبودم‌، بلکه‌ تنها هنرپیشه‌ بودم‌.

 

دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : mnv

چتر و گربه و دیوار باریك
رضا قاسمی



هرگز نخواسته بودم نویسنده باشم. همه چیز با یك ساعت مچی"وست اند واچ" شروع شد. تقصیر هم تقصیر گاو بود.

كلاس چهارم بودم یا پنجم دبستان. از مدرسه كه آمده بودم كز كرده بودم گوشه‌ی اتاق و یكی دو ساعتی می‌شد دفترم را باز كرده بودم و، به جای نوشتن، ته مدادم را می‌جویدم. پدر كه با جدیت و علاقه‌ی زیادی وضع درسی مرا زیر نظر داشت، گمانم حالت غیرعادی مرا دیده بود كه گفت: "چرا مثل خر توی گل گیر كرده‌ای؟"



ادامه مطلب ...
دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : mnv

زرد است که با درد موافق شده است

تلخ است که لبریز حقایق شده است

شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی

پاییز بهاری است که عاشق شده است

******

اینجا فوران زندگی آنجا مرگ

مانده است در انتظار انسانها مرگ

یک روز به دیدار شما می آیم

این نامه برای زنده ها امضا مرگ

******

از دوزخ تن بهشت را باور کن

با آتش دوستی لبت را تر کن

مانند تنور باش و در خدمت خلق

با سوخته های نان شبت را سر کن

******

از بازی روزگار حیران شده ایم

در هاله ای از دریغ پنهان شده ایم

با این همه آرزوی دیرین در دل

آسایشگاه سالمندان شده ایم

******

پایم به زمین است ولی آزادم

فریادم اگرچه لال مادر زادم

هرچیز گرفتم به خدا پس دادم

صندوقچه کمیته امدادم

******

اینجا دل سفره ها پر از نان و زر است

آنجا جگر گرسنه ها شعله ور است

ای وای براین شهر که در غربت آن

همسایه ز همسایه خود بی خبر است

دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 8:33 :: نويسنده : mnv

 مباد قطره اشکی میان لیقه بیفتد

سیاه بخت شود اشک و درمضیقه بیفتد

به خط خوش بنویسید اشک دیده برآن است

که قطره قطره به یاد تو هر دقیقه بیفتد

بگیر چتر صدف را دوباره بر سر و مگذار

خراش نم نم باران بر این عتیقه بیفتد

خدا کند که دل این گنج پرغبارقدیمی

به دست راهزنی پاک وخوش سلیقه بیفتد

چه می شود که درانبوه تیرهای پیاپی

نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد

دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, :: 8:29 :: نويسنده : mnv
 

 

 
 

دشت هايی چه فراخ!

کوههايی چه بلند !

در گلستانه چه بوی علفی می آمد!

من در اين آبادی ، پی چيزی می گشتم :

پی خوابی شايد ،

پی نوری ، ريگی ، لبخندی .

 

پشت تبريزی ها

غفلت پاکی بود ، که صدايم می زد .

پای نی زاری ماندم ، باد می آمد ، گوش دادم :

چه کسی با من حرف می زد ؟

سوسماری لغزيد

راه افتادم .

يونجه زاری سر راه ،

بعد جاليز خيار ، بوته های گل رنگ

و فراموشی خاک

 

لب آبی

گيوه ها را کندم ، و نشستم ، پاها در آب :

" من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشيار است!

نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه .

چه کسی پشت درختان است!

هيچ ، می چرد گاوی در کرد.

سايه هايی بی لک ،

گوشه ای روشن و پاک

کودکان احساس ! جای بازی اينجاست.

زندگی خالی نيست :

مهربانی هست، سيب هست ، ايمان هست.

آری

تا شقايق هست ، زندگی بايد کرد .

 

در دل من چيزی است ، مثل يک بيشه نور ، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه.

دورها آوايی است ، که مرا می خواند."

 

یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, :: 20:6 :: نويسنده : mnv

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

نيست يکدم شکند خواب به چشم کس وليک

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند.

نگران با من استاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلکه خبر

در جگر ليکن خاری

از ره اين سفرم می شکند .

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دريغا به برم می شکند.

دستها می سايم

تا دری بگشايم

بر عبث می پايم

که به در کس آيد

در و ديئار به هم ريخته شان

بر سرم می شکند.

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

مانده پای آبله از راه دراز

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در ، می گويد با خود :

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند.

 

از نیما یوشیج
 

یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : mnv

 

جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.
اما بی پول بود.
بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدایی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و.... پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت.
میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواهم
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد.
این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند ،صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت.
عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت.
زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت.
پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.
سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.
او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیت غیر عادی شده بود.
دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.
موقعی که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت : "آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان".
سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوه فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دست نویس را دید که نوشته بود :
من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم .
هنگامی که داشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت.
بگذار جایزه پیدا کردن من ،جبران زحمات تو باشد.
یک شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 20:58 :: نويسنده : mnv

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتریی از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد.

 

به پر و پای فرشته‌ و انسان پیچید خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن.

لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز… با یک روز چه کار می‌توان کرد؟

خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید. آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن.

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید. اما می‌ترسید حرکت کند. می‌ترسید راه برود. می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد… بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سر و رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید. چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می‌تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد. می‌تواند ….

او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی‌را به دست نیاورد، اما ….

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفشدوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشید. عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او در همان یک روز زندگی کرد، اما فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: امروز او درگذشت. کسی که هزار سال زیسته بود!

یک شنبه 20 مهر 1390برچسب:زندگی,داستان کوتاه,داستان, :: 19:36 :: نويسنده : mnv
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید راز این هستی چیست؟ ما چرا آمده ایم؟ کار ما نیست گذر از هستی گذر از آدم ها کار ما شاید پر کردن تنهایی یک دل تنها باشد
نويسندگان